سبزتر از بهار
طلوع مي?کند آن آفتاب پنهاني
زسمت مشرق جغرافياي عرياني
دوباره پلک دلم مي?پرد، نشانه چيست؟
شنيده?ام که مي?آيد کسي به مهماني
کسي که سبزتر است از هزار بار بهار
کسي، شگفت کسي، آن چنان که مي?داني
تو از حوالي اقليم هر کجاآباد بيا
که مي?رود شهر ما رو به ويراني
در انتظار تو تنها چراغ خانه ماست
که روشن است در اين کوچه?هاي ظلماني
کنار نام تو لنگر گرفت کشتي عشق
بيا که نام تو آرامشي است توفاني
مرحوم قيصر امين پور
خدا رحمتش کنه. واقعا شاعر بود.
سلام سيد دلم بازم هواي نوشته هاتونه كرده
ايشالا كه تموم مشكلاتتون حل بشه بيشتر نوشته هاتون زيارت كنم
شاد باشيد و در پناه ازد پاك!