سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وب نوشت سید تقی واردی

روز دوازدهم ماه محرم سال 95 هجری قمری بنا بر روایتی روز شهادت حضرت امام علی بن الحسین (ع) معروف به امام زین العابدین (ع) است ، ضمن تسلیت این روز حزن آور و غمبار ، داستانی از منقبت و فضیلت آن حضرت را برای شما کاربران عزیز تعریف می نمایم :

حسادت هشام بن عبدالملک از مقام معنوى امام زین العابدین (علیه السلام)


هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه از سلسله خلفای بنی امیه و هفتمین خلیفه از تبار مروانیان بود که به مدت بیست سال بر جامعه اسلامى حکومت راند. او پیش از زمامدارى خویش، در عصر خلافت پدرش، عبدالملک یا برادرش، ولید بن عبدالملک، سالى به حج رفت. در آن سال، زایران خانه خدا بسیار زیاد بودند و کثرت جمعیت، انجام مراسم و آداب زیارت خانه خدا را دشوار می ساخت.

هشام در حال طواف خانه خدا به حجرالاسود رسید و چون خواست استلام کند (دست بر آن بکشد) به دلیل ازدحام زیاد، این امر ممکن نشد. به ناچار منبرى براى او در مسجد الحرام نصب کردند و هشام بر روى آن نشست. شامیانى که به همراه وى به حج آمده بودند نیز در کنارش ایستاده و نظاره‏گر مردم بودند.

در آن هنگام، امام زین‏العابدین (علیه السلام) که داراى صورتى زیبا و بوى خوش بود و محل سجده در پیشانی اش پینه بسته بود، با وقار تمام وارد مسجدالحرام شد و طواف خانه خدا را آغاز کرد و همین که به حجرالاسود رسید، مردم به احترام آن حضرت، راه را باز کرده و با ملاحظه هیبت و جلالت وى از کنار حجرالاسود دور شدند تا آن حضرت به راحتى استلام کند و اعمالش را به خوبى انجام دهد.

مشاهده این وضعیت براى هشام، که خود را بالاتر و والاتر از همه می دانست، گران آمد و موجب خشم وى گردید؛ اما خشم خود را اظهار نکرد تا این که یکى از شامیانى که در کنارش بود، از او پرسید: این شخص کیست که مردم براى وى احترام ویژه‏اى قائلند و او را بر خود مقدم می شمارند؟ هشام براى این که شامیان، آن حضرت را نشناسند، خود را به نادانى زد و گفت: او را نمی شناسم.

ابو فراس فرزدق، شاعر اهل بیت (علیهم السلام)، که در آن جا حاضر بود، گفت: اگر شما وى را نمی شناسید، من او را می شناسم و به شما معرفى می کنم. شامیان گفتند: اى ابوفراس! وى را به ما بشناسان.

فرزدق آن حضرت را در قالب قصیده‏اى توصیف و معرفى کرد که بخشی از آن به این شرح است:

 
یا سائلی أین حل الجــود والکرم       عنـــــدی بیان إذا طـــــلابه قدموا

هذا الذی تعرف البــطحاء وطأته       والبیـــــت یعرفه والـــحل والحرم 

هذا ابن خیر عــــــــباد الله کلهم     هذا التقــــــــی النقی الطاهر العلم 

هذا الذی أحــــــمد المختار والده     صلى علـــــیه إلهی ما جرى القلم 

لو یعلم الرکـــن من قد جاء یلثمه      لخر یلـــــثم منه ما وطـــــی القدم 

هذا علی رســــــول الله والـــــده      أمســـــت بنور هداه تهتدی الأمم‏ 

هـــــذا الــــذی عمه الطیار جعفر       والمقتول حـــــمزة لـیث حبه قسم 

هذا ابن سیدة النـــــسوان فـاطمة     وابن الوصــی الذی فی سیفه نقم‏ 

إذا رأته قـــــریــش قال قائـــــلها         إلى مکارم هذا ینتـــــهی الکـــــرم‏ 

یکاد یمـــــسکه عــــــرفان راحته         رکن الحـــــــطیم إذا ما جاء یستلم‏ 

ولـیــــــس قولک من هذا بضائره          العرب تــــعرف من أنکرت والعجم‏ 

ینـمی إلى ذروة العز التی قصرت        عن نـــــیلها عرب الإسلام والعجم 

یــغضی حیاء ویُغضى من مهابته         فما یـــــــکلم إلا حین یبـــــتســـــم‏

 ینجاب نور الدجى عن نور غرتها         الشمس ینجاب عن إشراقها الظلم‏ 

بکفه خـــــیزران ریـــــحــه عبق           من کــــف أروع فی عرنـینه شمم‏ 

ما قال لا قـــــط إلا فـــــی تشهده       لولا التشـــــهد کانــــت لاؤه نعـــم‏ 

مشتقة من رسول الله نـــــبـــعته         طابت عناصـــــره والخــیم والشیم‏ 

حمال أثـــــقال أقوام إذا فدحـــــوا         حلو الشـــــمائل تحــــلو عنده نعم‏ 

إن قال قال بما یهوى جمیــــــعهم          وإن تکـــــلم یومـــــا زانه الــــکلم‏ 

هذا ابن فاطمة إن کنت جــــــاهله          بجده أنـــــبیاء الله قـــــد خــــتموا 

الله فــــــضله قـــــدما وشـــــرفه            جـــــرى بذاک له فــــی لوحه القلم 

من جده دان فضــــــل الأنبیاء له             وفضـــــل أمـــــــته دانت لها الأمم

....................

چون هشام این ابیات را از فرزدق شنید، به خشم آمد و دستور داد جایزه‏هاى وى را قطع کنند و او را در مکانى میان مکه و مدینه، مشهور به عسفان زندانى کنند.

 

فرزدق مدتى در زندان خلیفه بود و سپس آزاد شد. امام زین‏العابدین (علیه السلام) دوازده هزار درهم براى وى فرستاد و عذرخواهى نمود که اگر بیشتر از این مقدار نزد ما بود،تو را صله می دادیم.

 فرزدق از گرفتن آن درهم‏ها خوددارى کرد و گفت: هدف من از سرودن این ابیات، چیزى غیر از رضاى الهى نبود. من خواستم خدا و رسولش را خشنود کنم. امام (علیه السلام) وى را دعا فرمود و از وى خواست که آن مال را بپذیرد. فرزدق پس از اصرار امام (علیه السلام) آن را پذیرفت و برکت زندگى خویش قرار داد.(1)

---------------

1. وسائل الشیعة ( شیخ حر عاملی ) ، ج 20 ، ص 290 ؛ الاختصاص ( شیخ مفید ) ، ص 191 ؛ بحار الانوار ( علامه مجلسی ) ، ج 20 ، ص 290 ؛ مناقب آل ابی طالب (ع) ، ج3، ص 306

(برگرفته از کتاب " خاندان عصمت علیهم السلام " تالیف سید تقی واردی )


ارسال شده در توسط سید تقی واردی